از استقبال خوب شما بسیار سپاسگزاریم

زمان مطالعه: 5 دقیقه
15 خرداد 1400

 داستان انیمیشن، داستان یک موش به نام رمی است که آرزو دارد یک سرآشپز بشود اما نظرات مخالف خانواده اش  مانع رسیدن او به آرزویش هستند. در طول فیلم شاهد  مواجهه او با یک آشپز خنگ و دست و پا چلفتی هستیم که باعث نزدیک شدن او به رویایش می شود.انیمیشن با جمله هرکس می تواند آشپز باشد شروع می شود و با توجه به اینکه این داستان را استیو جابز که یک کارآفرین بزرگ است طراحی کرده است برداشت می کنیم که هرکسی می تواند کارآفرین باشد!

در واقع مهم ترین پیام فیلم این است که هیچ محدودیتی برای پیشرفت آدم ها به جز ذهن خودشان وجود ندارد.

و نباید اجازه بدهیم که کسی ما را محدود کند.

تنها حد ما روح و ذهن ما است.

رمی شجاع است و مسیر انتخابی اش را با شجاعت ادامه می دهد.

همانطور که یک موش که نماد کثیفی و بی ارزشی است می تواند خودش را بالا بکشد و در میان یکی از مهم ترین بخش زندگی انسان ها یعنی غذا و آشپزخانه جایگاه بالایی پیدا کند و برای انسان ها آشپزی کند یعنی هرکسی در هر طبقه اجتماعی و با هر جایگاه و وضعیتی می تواند سرنوشت خود را به دست بگیرد و خود و سپس اطرافیانش را نجات دهد

هیچ کس نمی تواند مانع پیشرفت انسان شود.

فقط انسان باید خسته و ناامید نشود و همواره تلاش کند.

در این انیمیشن کارآفرینی را عامل فقرزدایی می داند و با آن رمی از زیر زمین به بالای زمین می رسد.

در طول انیمیشن دیالوگ های بسیار آموزنده ای استفاده شده است که هرکدام به تنهایی می تواند درس های بزرگی به ما بدهد.

در ابتدای فیلم گفته می شود که رمی حس چشایی و بویایی قوی دارد، برداشت من از این جمله این است که همانطور که این دو حس مهم ترین حواس برای موفقیت در آشپزی هستند پس باید برای شروع هر کاری به توانایی و مهارت خود نیز نگاه کنیم و باتوجه به استعدادی که داریم راهمان را انتخاب کنیم، شاید ما یک بیزنس من خوب نباشیم اما ممکن است یک نویسنده ی خوب باشیم و اگر در همان راهی که استعداد و علاقه داریم قدم بگذاریم و پیش برویم حتما موفق می شویم به شرطی که از سرزنش اطرافیان نهراسیم و از مشکلات زیاد راه خسته نشویم

یکی از مهم ترین شخصیت های تاثیرگذار بر زندگی رمی پدرش است که حتی در اول فیلم می بینیم او را مجبور به کارمندی می کند و رمی به ناچار قبول می کند. مثل خیلی از وقت ها که ما تسلیم خواسته های خانواده و اطرافیان می شویم، در واقع این قسمت می خواهد بگوید ما تنها کسانی نیستیم که با خانواده مشکل داریم و مجبوریم که در راه انتخابی آن ها قدم بگذاریم افراد زیادی شرایط مشابه ما را دارند ولی مهمترین نکته این است که تا جایی که می توانیم، اگر به راه و انتخابمان ایمان داریم  با احترام و صحبت های منطقی راه خودمان را برویم.

یکی از جمله هایی که پدر رمی به او می گوید این است: سمت آشپزخانه آدم ها نرو. در واقع این واقعیت از جامعه را بیان می کند که در جامعه مرزبندی بین طبقه های اجتماعی وجود دارد و افراد فقیر همیشه از رفتن به سمت افراد پولدار منع می شوند.

در طول فیلم با توجه به مقایسه رفتار رمی و دیگر موش ها کاملا متوجه تفاوت های رفتاری کارآفرینان باهم می شویم.

رمی حتی وقتی یک موش معمولی است و در سطل زباله ها به دنبال غذا می گردد باز هم به دنبال ترکیب طعم های جدید است. و همیشه این سوال ها را می پرسد که چرا اینجوری رفتار می کنیم؟ چرا اینجوری غذا می خوریم؟و…

یکی دیگر از جمله های زیبای استفاده شده در طول فیلم این است: اینجا احتمالات کشف نشده ای است. این جمله یک جمله کار راه اندازی است که مخصوص آدم های خلاق می باشد.

ناخودآگاه رمی در لحظه ای که کاملا نامید شده و همه چیز را از دست داده به او می گوید: برو بالا یه نگاهی بنداز، چرا غصه می خوری؟ اگه روی چیزی که از دست دادی متمرکز بشی، از تمام چیزهایی که پیش روته غافل میشی و این دقیقا برای زندگی انسان ها صدق می کند، همان فرصت شناسی شومپیتر است.

رمی به جایی میرسه که باید از همه ی آموخته های خودش جدا بشه، دنیای جدید پر از آموخته هاست، پر از درس ها و نکته های جدید است. یعنی همان جایی در زندگی که ما برای پیشرفت و تغییر باید از تمام باورها و اندیشه های محدود کننده ی خود جدا شویم.

یه جمله ی زیبای دیگه خطاب به رمی میگه تو دزد نیستی تو آشپزی، تو باید خودت خلق کنی. یعنی حتی در اوج سختی ها هم نباید شرافت و انسانیت خودمان را زیر پا بگذاریم.

رمی وقتی به آشپزخانه میرسد فرصت را ازدست نمی دهد و سریع سوپ را درست می کند همان فرصت شناسی است.

در آشپزخانه یک فردی مدیر است که نحوه ی مدیریت او را مدیریت کوتوله می گوییم و فرد را نیز کوتاه انتخاب کرده اند.

مدیریت کوتوله جلوی پیشرفت را می گیرد و بدون خلاقیت است و به نیروهایش نیز اجازه پیشرفت و خلاقیت نمی دهد.

با آشنا شدن موش با یک انسان همان مشارکت را متوجه می شویم. پسرکمی احمق و نادان است اما می تواند در میان انسان ها زندگی کند و از طرفی رمی باهوش است و آشپزی بلد است اما نمی تواند میان انسان ها زندگی کند، این دو با هم شریک می شوند و راه های متفاوتی را برای برقراری ارتباط باهم امتحان می کنند تا در نهایت به یک راه ارتباطی می رسند.

زنی در آشپزخانه کار می کند که یک زن خودساخته، محکم و مقتدر است و به پسر کمک می کند و راه های زیادی را به او آموزش می دهد که این نکته هم می خواهد به ما بگوید ما باید از تمام آدم های اطرافمان درس یاد بگیریم.

جمله هایی که زن به پسر یاد میدهد هرکدام برای موفقیت در کسب و کار لازم هستند، جمله هایی مثل:

هرثانیه برای ما باارزش است.

همیشه محیط اطرافت را تمیز نگه دار.

دستورالعمل های کارخودمان را حفظ می کنیم.

ما دزد دریایی هستیم یعنی ما متفاوت هستیم.

رمی بعد از مدتی زندگی در آشپزخانه دوباره با خانواده اش رو به رو می شود و در برابر خواسته ی خانواده اش که می گویند دوباره برگرد می گوید : شما نباید انتظار داشته باشین که من همیشه کنارتون باشم، یه پرنده نهایتا باید خونش رو ترک کنه. و این جمله هم به ما می گوید که برای پیشرفت باید از محیط امنی که در اطراف خود ساخته ایم جدا شویم.

در طول فیلم می بینیم که برای موفقیت در اداره آشپزخانه باید به مشتری خیلی توجه کنند.

این یک اصل مهم در تجارت است، انتظارات مشتری را باید به خوبی پاسخ دهیم و باعث رضایت مشتری شویم، رضایت مشتری باعث وفاداری او می شود.

در آخر فیلم می بینیم نهایتا رمی برای موفقیت به خانواده نیاز دارد یعنی همان فرشتگان از جنس خانواده که او راحمایت می کنند و به کمک او می آیند