از اسقبال خوب شما بسیار سپاسگزاریم

زمان مطالعه: 5 دقیقه
25 تیر 1400

دنياي امروزي، دنياي تغييرات و تلاطمات شديد محيطي است. سازمانها نيز در نتيجه اين تغييرات، براي بقا و افزايش عملكرد خود نسبت به رقبا بايد از تفكر استراتژيك برخوردار باشند. تفكر استراتژيك مديران سازمان، مهمترين عامل تعيين كننده عملكرد سازماني است. در واقع، تفكر استراتژيك، ابزاري است براي ارائه بصيرت و چشم انداز استراتژيك، اين بصيرت و چشم انداز ميتواند راه هاي متفاوت و جديدي را پيش روي سازمان قرار دهد تا بتواند مجموعه جديدي از ارزش ها را به مشتريان ارائه دهد. 

با توجه به اهميت بحث تفكر استراتژيك، شركت ها از الگوهاي مختلف تفكراستراتژيك بهره ميگيرند تا بتوانند ارزش هاي بالاتري را براي مشتريان خود ايجاد كرده و بر رقبا غلبه كنند. در هر سازمان، چه توليدي و چه خدماتي، مهم ترين عامل جهت حفظ و بقاي سازمان، مشتريان آن هستند. اگر سازمان بتواند با جلب رضايت مشتريان به ايجاد وفاداري در آنها موفق شود، ميتواند زمينه رشد و بقاي طولاني مدت خود را مهيا كند. تفكر استراتژيك، يك رويكرد سيستماتيك و منظم براي شناسايي فرصت هاي بازار و همچنين نقاط ضعف مجموعه ارزش شركت است تا بتوان با استفاده از آن ها، ارزش بيشتري را براي مشتريان شركت ايجاد كرد. تفكر استراتژيك، به عنوان يك ورودي براي مديريت استراتژيك عمل مي كند. تمركز تفكر استراتژيك بر تصميماتي است كه توسط مديران سطوح مختلف سازمان گرفته ميشود و اينكه، چگونه اين تصميمات به استراتژي هاي سازمان تبديل ميشوند. تفكر استراتژيك بر اهميت نقش مديران در تصميم گيري ها و مديريت استراتژيك سازمان تأكيد دارد.

دنياي امروزي، دنياي تغييرات و تلاطمات شديد محيطي است. تغييرات قوانين و مقررات، تغييرات اقتصادي، تغييرات اجتماعي و فرهنگي، تغييرات فناوريهاي موجود در صنايع مختلف و تغييرات وضعيت رقابتي از جمله اين تغييرات هستند. سازمان ها نيز در نتيجه اين تغييرات، براي بقا و افزايش عملكرد خود نسبت به رقبا بايد از تفكراستراتژيك برخوردار باشند. تفكر استراتژيك مديران سازمان، مهمترين عامل تعيين كننده عملكرد سازماني است (هاينز 2007) تفكر استراتژيك اصطلاحي است كه به طور وسيعي مورد استفاده قرار گرفته است و در بسياري از نوشته هاي علمي و دانشگاهي وجود دارد، اما به ندرت به عنوان يك مفهوم ذهني از آن استفاده شده است.

 برنامه ريزي استراتژيك
برنامه ريزي استراتژيك با بررسي محيط خارجی و داخلی سازمان، فرصت ها وتهديدهاي محيطي و نقاط قوت و ضعف داخلي را شناسايي ميكند و با در نظر داشتن مأموريت سازمان، اهداف بلند مدت را براي سازمان تنظيم مي کند و براي دستيابي به اين اهداف، از بين گزينه هاي استراتژيك، اقدام به انتخاب استراتژي هايي ميكند كه با
تكيه بر نقاط قوت و با بهره گيري از فرصت ها، نقاط ضعف را از بين برده و از تهديدها پرهيز كند تا درصورت اجراي صحيح باعث موفقيت سازمان در ميدان رقابت شود.
برنامه ريزي استراتژيك باعث افزايش عملكرد سازماني مي شود برنامه ريزي استراتژيك نه تنها ميتواند درك اعضا را از اهداف سازمان بيشتر كند ، بلكه تفكر آينده گرا را بر مبناي درك مشتركي از رسالت سازمان تحريك و ايجاد می كند.

تفاوت بین تفکر استراتژیک و سایر تفکرات:

مزاياي تفكر استراتژيك
تفكر استراتژيك داراي مزاياي مختلفي به شرح زير است ( محمودزاده،1380: 3)
1) سطوح مختلف مديران سازمان را در تعيين اهداف، هدايت و راهنمايي مي كند
2) شناسايي و پاسخگويي به موج تغييرات، فرصتهاي جديد و تهديدات درحال ظهور را تسهيل مي كند
3) منطق مديريت را در ارزيابي نياز به سرمايه و نيروي كار تقويت مي كند
4) كليه تصميم گيري هاي مديران را در زمينه استراتژي در كل سازمان هماهنگ مي كند
5) سازمان را قادر ميسازد تا موقعيت منفعلانه خود را به وضعيت كنشي و آينده ساز تبديل كند 
6) سطح مقاومت مديريت را در برابر تغيير كاهش مي دهد
7) مبناي توجيه بودجه مورد نياز را براي فعاليت هاي رقابتي ايجاد می كند
8) در تصميمات استراتژيك در سطوح مختلف سازمان، يكپارچگي ايجاد مي كند
9) در مقابل فضاي انفعالي متداول، يك فضاي فعال دررا سازمان ايجاد مي كند.                                        

محدوديت هاي تفكر استراتژيك

مقالات داخلی و خارجی چاپ شده معمولا بر اين باور هستنند كه تصميم گيري مديريتي بر مبنای تفکر استراتژیک يك فرآيند بسيار منطقي است، اما تصميمات استراتژيك با محدوديت هايي روبرو هستند. اين محدوديت ها شامل
موارد زير هستند:
ناقص بودن:
يكي از مهم ترين ويژگي هاي الگوهاي ذهني اين است كه آن ها تنها الگو يا نمايش رويدادهايي هستند كه ما با آن ها مواجه ميشويم. بنابراين ميتوانند ناقص باشند. يك قياس خوب در اين زمينه، دستورالعمل هاي آموزشي محصولاتي است كه خريداري ميكنيد. برخي از دستورالعمل ها بسيار كامل هستند و فهرست كليه قطعات را با شكل هاي آن ها نشان ميدهند. همچنين مراحل نصب را گام به گام و به طور دقيق به تصوير ميكشند. اما برخي ديگر از دستورالعمل ها ناقص و حتي نادرست هستند به همين ترتيب، ما براي برخي از رويدادها الگوهاي ذهني دقيق و كاملي داريم و براي برخي ديگر، الگوهاي ذهني دقيقي نداريم و تنها تصوير مبهمي از آنها را در ذهن داريم. مشخص است كه هر چه الگوهاي ذهني ما كاملتر باشند، احتمال بيشتري دارد كه  تصميمات بهتري اتخاذ كنيم.
عدم تماس مديران عالي با محيط واقعي

تفكر استراتژيك و تصميم گيري هاي مديريتي مشكل ديگري كه تصميم گيران كليدي شركت ها با آن مواجه هستند،  آن ها اطلاعات درستي از محيط كسب و كار ندارند، بنابراين الگوهاي ذهني آنها انعكاس دقيقي از شرايط محيط كسب و كار نخواهد بود. چيزي كه شرايط را براي مديران عالي بدتر ميكند، اين است كه مديراني كه دور و بر آنها هستند، براي حفظ جايگاه خود، چاپلوسي آنها را كرده، بر تصميمات آنها صحه گذاشته و شرايط شركت را خوب توصيف ميكنند و حال آنكه واقعاً اين طور نيست.
 سوگيريهاي شناختي
این عامل نیز مي تواند به تفكر استراتژيك و يادگيري مديران آسيب وارد كند. اين سوگيري ها ميتوانند تفكر منطقي را با مشكل مواجه كنند، بنابراين تصميمات غالباً بر مبناي اميد شكل ميگيرند تا دليل و منطق. تحقيقات نشان داده است كه مديران تصميمات خود را بر اساس اطلاعات ناكافي اتخاذ ميكنند و حتي زماني كه اطلاعات نشان ميدهد اتخاذ تصميم ديگر بهتر است، باز هم تصميم خود را اتخاذ ميكنند. مديران غالباً بيش از اندازه به پيش بيني هاي خود اعتماد ميكنند. جالب آنكه زماني كه به يك تصميم خاص گرايش داريم، احتمال رخ دادن نتايج مفيد را براي آن بيش از حد تصور ميكنيم (هيل و جونز، 2011) خرافات نيز يكي ديگر از منابع سوگيري شناختي است و منجر به تصميم گيري هاي
ضعيف مي شود. خرافات درك نادرست از روابط علت و معلولي رويدادها با يكديگر و نتيجه تفسير نادرست از تجربيات گذشته است. مديران نيز ممكن است درتصميم گيري ها دچار خرافات شوند. براي مثال، ممكن است يك شركت استراتژي خاصي را اجرا كند، اما با شكست مواجه شود. در نتيجه، ممكن است مديران شركت چنين نتيجه گيري كنند كه اين استراتژي مفيد نيست. حال ممكن است كه اجراي ضعيف استراتژي يا عوامل ديگر باعث شكست شده باشند. 
عدم تغيير باورهاي مديريتي
دنياي امروز، دنياي تغييرات است. بنابراين مديران بايد درك كنند كه در اين محيط باورها و ادراكات آنها دچار تغيير شده و در طي زمان منسوخ ميشوند. در واقع، يكي از چالش هاي مهم مديران براي فعاليت در محيط هاي كسب و كار امروزي، سازگاري الگوهاي ذهني خود با تغييرات محيطي است. اگر اين تغييرات در الگوهاي ذهني مديران انجام نگيرد، آنگاه مشكلات و چالش هاي جديدي براي شركت ايجاد ميشود كه مديران با استفاده از الگوهاي ذهني قديمي خود قادر به حل آنها نخواهند بود.
همانطور كه جك ولش مدير عامل سابق جنرال الكتريك می گوید :«من معتقدم زماني كه سرعت تغييرات محيط خارج بيشتر از سرعت تغييرات داخل سازمان است، آن سازمان محكوم به شكست خواهد بود. تنها سؤال اين است كه
اين شكست چه زماني رخ ميدهد؟
مثال شركت هاي راه آهن كشور آمريكا نمونه خوبي در اين زمينه است. قبل از توسعه سيستم بزرگراه در اين كشور، شركت هاي راه آهن در سيستم حمل و نقل باري داراي انحصار بودند. مديران شركت هاي راه آهن به دليل داشتن قدرت انحصاري بر اين باور بودند كه ميتوانند با افزايش نرخ كرايه ها به سودي بيشتري برسند. البته آن ها در كسب
اين هدف موفق بودند و توانستند با افزايش نرخ كرايه ها به سودآوري بالاتري برسند، اما مشكل از اينجا آغاز شد كه اين مديران حتي با پيدايش سيستم بزرگراه ملي و دادن مجوز حمل و نقل باري به كاميون ها و در نتيجه، ايجاد يك رقيب جديد نيز الگوهاي ذهني خود را تغيير ندادند. در نتيجه هر روز مقدار بيشتري از ترافيك حمل و نقل باري
 به كاميون ها سوق داده شد.
عوامل اجتماعي – روانشناختي: تفكر گروهي و افزايش تعهد
دو مشكل يا آسيب ديگر در تفكر استراتژيك مديران، تفكر گروهي و افزايش تعهد است. در تفكر گروهي، فشار گروهي باعث يكي شدن فكر اعضاي گروه ميشود. در نتيجه پديده تفكر گروهي، تيم مديريت عالي يا ساير گروه ها در تصميم گيري ها همه گزينه هاي ممكن را بررسي نخواهند كرد. آن ها تحت تأثير تفكر غالب بر تيم هستند و در صورتي كه با اطلاعاتي مواجه شوند كه با اين تفكر غالب ناسازگار باشد، آن را ناديده ميگيرند.
پديده ديگر مرتبط با تفكر گروهي، افزايش تعهد است. در افزايش تعهد، مديران عليرغم اينكه بازخورهاي عملكردي نشان ميدهند كه استراتژي اجرا شده در سازمان اثربخشي مناسبي ندارد، باز هم آن را ادامه ميدهند .