از استقبال خوب شما بسیار سپاسگزاریم

زمان مطالعه: 5 دقیقه
16 مهر 1400

در تعریف بازاریابی عصبی (Neuromarketing) آمده است علمی میان رشته ای، یعنی ترکیبی از علوم عصب شناسی و بازاریابی و کسب و کار. بازاریابی عصبی یعنی دنیا را از چشم دیگران دیدن. این بازاریابی روشی است که به بررسی فرايند تصميم گيری مشتری جهت خريد ميپردازد. با استفاده از نرومارکتینگ، می توانید بر روی استراتژی های خود تجدید نظر کنید و بازاریابی هوشمندانه ای خلق کنید که نهایتا منجر به افزایش اثربخشی تلاش هایتان شود.

نورومارکتینگ یا بازاریابی عصبی به صورت منفرد در ابتدا وجود نداشته است، بلکه در پژوهشی در سال 2002 تنها مفهومی از آن ظهور یافت. در آن زمان کمپانی‌های آمریکایی مثل Salesbrain و Brighthouse اولین‌هایی بودند که تحقیقات نورومارکتینگ و بازاریابی عصبی را با تکیه بر پژوهش‌های نوین و بهره بردن از تکنولوژی های علوم عصبی-شناختی معرفی کردند.

اولین تلاش‌های آکادمیک در حوزه بازاریابی عصبی توسط Read Montague پروفسورِ علوم اعصاب در دانشکده‌ی پزشکی Baylor در سال 2003 صورت گرفت و در مجله Neuron چاپ شد.

بازاريابي عصبي يك رويكرد متمايز از بازاريابي ميباشد كه با يافته ها و اطلاعات جديد از علوم نوين و با تمركز بر علم اعصاب به تحقيقات بازاريابي ميپردازد. اين رشته بينش و دانشي جديد در خصوص رفتار مصرف كننده فراهم مينمايد و امروزه بازاريابان در حوزه هاي تحقيقي متفاوتي از اين رشته بهره ميبرند كه مهم ترين آن ها شامل موارد زير ميباشد:
محصول: نوآوري محصول و بسته بندي محصولات دو زمينۀ اصلي تحقيقات بازاريابي ميباشند كه بازاريابي عصبي تأثير عمده اي در اين زمينه دارد. هنگامي كه مشتريان با اين سؤال مواجه ميشوند كه در آينده چه چيزي را دوست خواهند داشت و يا چه انتخابي خواهند داشت، بازاريابان با استفاده از بازاريابي عصبي پيش بيني مي‌كنند كه چه زماني مشتريان از جايگزيني يك ايدۀ جديد به خوبي استقبال مي‌كنند و يا اينكه واكنش منفي از خود نشان ميدهند.
برند: شناخت و درك برندهاي محصولات و مقولۀ برند شناسي از حوزه هاي كليدي در بازاريابي ميباشند كه بازاريابي عصبي در درك آن بسيار مثمرثمر ميباشد. برندها ايده هايي هستند كه در ذهن وجود دارند و زماني كه با ساير ايده ها در ذهن ارتباط پيدا كنند پر رنگ تر ميگردند. برند قوي تر به شدت با ساير ايده ها مرتبط است و در اولويت ذهن مشتريان جاي ميگيرد.
تبليغات: تحقيقات تبليغاتي يكي از عوامل فعال و مهم در بازاريابي عصبي ميباشد. اينكه چگونه يك تبليغ، اثربخش عمل مينمايد و چه مسائلي باعث موفقيت يك تبليغ نسبت به ساير تبليغات ميگردد هميشه سؤال برانگيز بوده است. بازاريابي عصبي تكنيك‌ها و روش هاي نويني را پيش روي بازاريابان قرار ميدهد كه ميتواند تا حدود زيادي به اين سؤالات پاسخ دهد. علم اعصاب اين ايدۀ سنتي را در خصوص تبليغات كه هر تبليغي بيشترين توجه را به خود جلب كند موفق تر خواهد بود را رد مي‌كند و ارتباطات احساسي مثبت مكرر نسبت به پيغام هاي متقاعد كننده را در افزايش فروش محصول و تقويت نام تجاري بسيار مؤثرتر و كارآمدتر ميداند.
خريد: بازاريابي خريد نيز از مباحثي است كه بازاريابي عصبي در آن حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. خريداران، تفكرآگاهانۀ كمي در تجربيات خريد، از خود نشان ميدهند. خريداران شمار زيادي از نشانه هاي حسي بصري را هنگام خريد دريافت مي نمايند و در طول مدت خريد با اين نشانه ها به خوبي هدايت ميشوند ولي معمولا از بيشتر آن ها بي اطلاع  ميباشند. عوامل موقعيتي بر قصد آگاهانۀ خريداران، بسيار تأثيرگذار ميباشد.
آنلاین : در دنياي آنلاين، تبليغات و خريد رابطۀ تنگاتنگي با يكديگر دارند. فعال كردن حساب كاربري، پيگيري و دستيابي به اهداف مشتريان در دنياي خريد آنلاين و مجازي بسيار ضروري ميباشد.

5 تکنیک بازاریابی عصبی که هر بازاریابی باید با آن آشنا باشد: (منبع)

امروزه تکنیک های بازاریابی عصبی زیادی توسط بازاریابان مورد استفاده قرار میگیرد که ممکن است گیج کننده باشد. با توجه به کسب و کارهای مختلف و اهداف متنوعی که دارند تقریبا تمام تکنیک های بازاریابی عصبی ارزشمند هستند، اما خوب است با انواع مختلف آن آشنا باشید تا در صورت نیاز بتوانید از تکنیکی استفاده کنید که با کمترین هزینه بیشترین منفعت را به شما برساند و همچنین در تحقق هدف تان موثر باشد.

از طریق ردگیری چشمی (Eye Tracking) با چشم های مشتریان تان ببینید

ردگیری چشمی الگوی حرکتی مردمک چشم مشارکت کنندگان در آزمایش های آی ترکینگ (Eye Tracking) را اندازه گیری می کند. تکنولوژی ردگیری چشمی این امکان را به شما می دهد که از دید مشتریان تان به تبلیغ، محصول و فروشگاه خود نگاه کنید. به این صورت متوجه خواهید شد مشتریان به چه مواردی توجه دارند و الگوهای دیداری آنها در شرایط مختلف به چه صورت است. به عنوان مثال انجام آزمایشاتی از این دست نشان داده اند که افراد در بیشتر مواقع زمانی که وارد فروشگاه میشوند ابتدا قفسه های سمت خود را نگاه می کنند. با تکیه بر گزارشات ردگیری چشمی میتوانید سناریوهایی را برای کمپین های بازاریابی خود طراحی کنید که بر مبنای رفتار مصرف کننده بوه و احتمال موفقیت بیشتری دارند. شما میتوانید تمام فعالیت های بازاریابی خود را از این طریق مورد آزمایش قرار دهید تا متوجه شوید الگوی دیداری مشتریانتان با الگوی مورد نظر شما یکسان است یا خیر، به این صورت از چیدمان المان های تبلیغاتی خود مطمئن خواهید شد و یا میتوانید طراحی را به نحوی که بیشتر توجه مخاطبان را به خود جلب کنید، تغییر دهید.

نگاهی به فعالیت های عصبی مغز مشتریان بیاندازید

اگر بیشتر به دنبال آن هستید که ببینید افراد به چه چیزی فکر میکنند بهتر است از تصویر برداری مغزی استفاده کنید. برای انجام این کار به ابزارهای تخصصی و آشنایی با نحوه کار نرم افزارهای آنها نیاز خواهید داشت. مهمترین و پرکاربردترین این ابزارها FMRI  و EEG هستند. تصویر برداری مغزی به منظور یافتن دکمه خرید در مغز مشتریان مورد استفاده قرار میگیرد اما محققان عنوان کرده اند که چنین دکمه ای در مغز مشتریان وجود ندارد و در افراد مختلف محرک های مختلف منجر به اقدام به عمل میشود. بازاریابان از این طریق میتوانند میزان توجه افراد به موارد مورد نظرشان را بسنجند، اما همین اطلاعات هم میتواند برای واحد تحقیق و توسعه شرکت شما بسیار سودمند باشد چراکه میتوانید تبلیغ یا بسته بندی را به کار ببندید که مورد توجه مخاطبان باشد. همچنین از این طریق میتوانید اثرگذاری محرک های مختلف را بسنجید و به این ترتیب میتوانید از بهترین المان ها برای بسته بندی یا تبلیغات خود استفاده کنید.

همه چیز در لبخند نهفته است؛ کد گذاری میمیک صورت

لازم نیست حتما به ذهن مشتریان تان نفوذ کنید تا از احساس آن ها باخبر شوید، میتوانید از طریق حالت چهره آنها نیز اطلاعات زیادی نسبت به احساسیکه دارند به دست آورید. البته این ایده رویکرد جدیدی نیست و تفسیر چهره افراد به زمان چارلز داروین در سال 1872 بازمی گردد. اما چگونه از این اطلاعات به عنوان مزیت بازاریابی خود بهره ببریم؟ همانطور که ابزاری برای ردگیری حرکت چشم و تصویربرداری از مغز وجود دارد حسگرهایی هم وجود دارد که بر روی صورت نصب میشوند و تمام حرکت های صورت را اندازه گیری میکنند. در این موارد انواع ابراز هیجانات و احساسات کدگذاری میشوند و سپس واکنش مشارکت کنندگان براساس این کد گذاری ها تشخیص داده میشوند. مثلا برای لبخند زدن ماهیچه های خاصی درصورت به حرکت درخواهند آمد این موارد به صورت کدگذاری شده نشان دهنده لبخند هستند که در صورت تکرار الگو بازاریابان قادر به شناسایی مجدد آن در رفتار مخاطبانشان خواهند بود وبه این صورت میتوانند واکنش افراد را نسبت به محرک های مورد نظرشان بسنجند.

بازاریابی حسی؛ به کارگیری حواس پنجگانه

المان های عصبی زیادی هستند که میتوانند مخاطبان را در مسیر دلخواه بازاریابان قرار دهند، که با یافتن آنها میتوان فعالیت های بازاریابی را اثربخش تر کرد، بهترین نمونه در این خصوص به کارگیری بازاریابی حسی است. بازاریابی حسی به نوعی از بازاریابی اطلاق می شود که حواس پنجگانه (بویایی،چشایی، لامسه، بینایی وشنوایی) را شامل میشود. هدف بازاریابی حسی تاثیرگذاری بر مخاطبان از طریق محرک های حسی است. به همین آسانی که استشام بویی خاص میتواند افراد را ترغیب به خرید کند که نمونه ی بارز آن دربازاریابی رستورانی به چشم می خورد. المان های حسی اغلب منجر به ایجاد تجربه ای دلپذیر در افراد میشوند که اگر به درستی چیده شده باشند منجر به اقدام عمل در افراد خواهند شد. تمام حواس پنجگانه به عنوان محرک های حسی عمل میکنند و کافی است دریابید این محرک به چه طریق میتوانند توجه مشتریان را به  خود جلب کنند.

حقه های مغز، متدهای روانشناسی

بیشتر روش هایی که در بالا به آن ها اشاره شد برای اکثر بازاریابان حرفه ای در دسترس نیست، اما با این حال حقه های روانشناسانه ای وجود دارند که میتوانند تا حدی مخاطبان و مشتریان را تشویق به خرید کنند. تکنیک های روانشناسانه تا حد زیادی شناخته شناخته شده هستند، شاید معروف ترین آنها حقه ی عددی باشد که در قیمت گذاری ها مورد استفاده قرار میگیرد مانند درج قیمت 29.000 تومان یا حتی 399.000 و مواردی از این دست که از نظر روانشناسانه با ذهن مخاطب بازی میکنند و آن ها را در مسیر مورد نظر بازاریابان هدایت میکنند. همچنین قرار دادن و یا عدم قرار دادن برچسب های قیمت بر روی محصولات هم میتواند در خصوص محصولات مختلف و مشتریان مختلف نتایج مختلفی را به همراه داشته باشد، چراکه تحقیقات نشان می دهد هر دوی این راهکار نتیجه بخش بوده اند، بنابراین بهترین کار ارزیابی پرسنا برند و شناخت مشتریان است.

مواردی که از طریق دانش رفتار مصرف کننده و علم روانشناسی به دست می آیند میتوانند به طرز شگفت آوری بر روی رفتار مصرف کنندگان تاثیرگذار باشند. به عنوان مثال روانشناسی رنگ ها کاربرد بسیار گسترده ای در بازاریابی دارد و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد. حتی عادات عمومی افراد مانند نگاه کردن به سمت راست فروشگاه در زمان ورود و مواردی از این دست میتوانند شما را در طراحی و چیدمان فروشگاه هدایت کند.