این حق شما است که بدانید

تحلیل نقطه سر به سر یکی از اصطلاحاتی است که در اقتصاد، بازرگانی و کسبوکارهای مختلف ممکن است زیاد به گوشتان خورده باشد. برای آن که بتوانید تحلیل درستی از میان سودآوری بیزنس و کسبوکار خود داشته باشید، لازم است که تحلیل نقطه سر به سر را یاد بگیرید و از آن در کسبوکار خود استفاده کنید. به طور کلی، زمانی که تمایل به جذب سرمایه و تأمین بودجه از خارج از محل شرکت را دارید نیز، تحلیل نقطه سر به سر میتواند به شما کمک کند که سرمایهگذاران و یا وامدهندگان را از نظر زمان به سود رسیدن مجموعه یا کسبوکار خود، قانع کنید.
نقطه سر به سر مفهومی است که در بازرگانی و اقتصاد بکار میرود. به صورت اجمالی، نقطه سر به سر نقطهای است که در آن هزینههای کل – هزینه متغیر و ثابت – برابر درآمد کل میشود. درواقع، فروشنده باید به تعداد نقطه سر به سر فروش انجام دهد تا ضرر یا منفعت خالص به صفر برسد. در نقطه سر به سر، تمامی هزینهها پوشش داده شدهاند. میزان سود در نقطه سر به سر برابر صفر است. در این نقطه است که پس از اضافه شدن میزان فروش، سود نیز افزایش مییابد.
موفقترین برندها پیش از آغاز هر فعالیت جدید، صرفه اقتصادی پروژه را با استفاده از آنالیزهای دقیق بررسی میکنند. نقطه سربهسر که در یک روش تحلیل با همین اسم استفاده میشود، دیدگاه هر شرکت نسبت به پروژه جدید را مشخص میکند. تحلیل Break Even Point جزو وظایف واحد حسابرسی است.
مهمترین دلایل اهمیت و کاربردهای تحلیل نقطه سر به سر را در بخش زیر بخوانید:
- تأثیر افزایش هزینههای شرکت روی وضعیت نقطه سر به سر
- حداقل میزان فروش برای جلوگیری قطعی از ضرر
- تأثیر سرمایهگذاری برای تجهیزات نو در وضعیت نقطه سربهسر
- زمان رد شدن فروش محصول جدید از نقطه BEP
- تأثیر خارج کردن یک محصول از دسترس مشتری در برقراری حالت سر به سر
- میزان سود و ضرر در هر اندازه از خروجی مفروض
- تأثیر افزایش یا کاهش قیمت محصولات روی میزان درآمد خالص
معایب تحلیل نقطه سر به سر
این مفهوم نیز در عین حال که مزایایی برای افراد در تحلیل بخشهای مختلف یک کسبوکار دارد، معایبی را نیز به همراه دارد. در ادامه برخی از معایب این مفهوم را در کسبوکار شرح دادهایم:
- یکی از فروض این مفهوم این است که تولید با درآمد و هزینه تغییر نخواهد کرد.
- فرض ثابت بودن فروش و تولید در نقطه سر به سر
- معمولا برای یک محصول بکار میرود
- فرض یکسان بودن قیمت فروش در هر میزان تولید
- زمان بر بودن محاسبه و تحلیل این نقطه
- بعضی از سازمانها بعد از دسترسی به این نقطه هدف بسیار بالایی برای خود تعیین میکنند که بسیار تنشزا خواهد بود.
- كوتاه مدت بودن تجزيه و تحليل نقطه سربه سر
- محاسبه نقطه سر به سر در طرح توجیهی در شرایط عدم اطمینان است.
- در واقعیت هزينهها علاوه بر ثابت و متغير شامل هزينه نيمه متغير يا نيمه ثابت هم هست اما در تجزيه و تحليل سر به سر فرض بر داشتن هزينه ثابت و هزينه متغير است.
- در شرایط واقعی کل میزان تولید و فروش هزینههای متغیر و ثابت در سطوح مختلف قابل تغییر است در صورتی که در تحلیل این نقطه فرض بر ثابت بودن قیمت فروش و هزینههای متغیر هر واحد محصول در کل سطوح تولید است.
محاسبه نقطه سر به سر میتواند روی مشتریان نیز تأثیر بگذارد. با استفاده از آنالیز BEP، یک شرکت امکان افزایش یا کاهش قیمت محصولات و خدمات را بررسی میکند. تعیین قیمت فروش برای دستیابی به حداکثر سود یا محاسبه میزان کاهش قیمت تا حد جلوگیری از ضرر روی پویایی بازار تأثیر میگذارد. هرگونه اشتباه در تخمین نقطه سر به سر شاید موجب از دست دادن مشتریان شود. شرکتهای موفق با استفاده از بهترین نرم افزارهای حسابداری، سوابق مالی را بهدقت ثبت میکنند. آگاهی از میزان هزینهها، روی دقت تحلیل سربهسر تأثیرگذار است.
چگونه نقطه سر به سر را محاسبه کنید؟
برای محاسبه BEP ابتدا باید چند معیار مربوط به کسبوکار و نحوه اعمال آنها را بشناسید. این معیارها شامل قیمت فروش هر واحد، هزینههای ثابت، هزینههای متغیر، حاشیه درآمد و سهم هستند.
معیارهای مهم کسبوکار شما در محاسبه نقطه سر به سر
۱- قیمت فروش هر واحد
این همان قیمتی است که خریدار بابت هر واحد محصول یا خدمت میپردازد و به نفع شماست اگر بتوانید قیمت را طوری تعیین کنید که حاشیه آن به اندازه کافی زیاد باشد تا سریعتر نتیجه بگیرید. در عین حال دقت کنید که مشتریان را با قیمت بالا نترسانید.
قیمت فروش مناسب در نقطهای قرار دارد که منحنی عرضه و تقاضا با یکدیگر برابر میشوند.
اگر کسبوکار شما در حال حاضر فعال است، طبیعتا میدانید که محصولات و خدمات را با چه قیمتی میفروشید؛ اما اگر برای یک کسبوکار جدید برنامهریزی میکنید، باید حداقل یک ایده کلی از قیمت فروش هر واحد داشته باشید؛ در غیر این صورت نمیتوانید نقطه سر به سر را محاسبه کنید.
برای تخمین حدود قیمت محصول یا خدمت خود، نحوه قیمتگذاری رقبا را بررسی کنید.
۲- هزینههای ثابت
هزینههای ثابت، هزینههایی هستند که صرف نظر از حجم تولید محصولات یا خروجی خدمات باید پرداخت شوند. حتی اگر هیچ فروشی نداشته باشید، باز هم باید به صورت ماهانه این هزینهها را پرداخت کنید. این هزینهها میتوانند شامل برخی از خدمات، تجهیزات، اجاره، بازپرداخت وام، حقوق کارکنان، مالیات بر دارایی یا بیمه باشد. شما باید هزینههای ثابت خود را به طور کامل بدانید تا بتوانید هزینه کل را محاسبه کنید.
۳- هزینه متغیر به ازای هر واحد
بخش دیگر هزینه کل یک کسبوکار را هزینههای متغیر تشکیل میدهند. میزان هزینهای که برای تولید هر واحد محصول یا خدمت پرداخت میکنید، در این بخش اندازهگیری میشود. هزینه متغیر به ازای هر واحد محصول یا خدمت تعیین میشود، بنابراین هرچه بیشتر بفروشید، پول بیشتری باید پرداخت کنید. البته معمولا با افزایش حجم تولید میزان هزینه متغیر به ازای هر واحد کمتر میشود و در مجموع بهصرفهتر خواهد بود، به شرطی که بتوانید حجم محصول تولیدشده را بفروشید.
مواردی مانند مواد اولیه مورد نیاز برای تولید، هزینه ارائه خدمات برای هر ساعت، کمیسیون فروش و هزینههای حمل و نقل در دسته هزینههای متغیر جای میگیرند. به عنوان مثال، اگر رستورانی دارید و در آن همبرگر میفروشید، هزینه خرید گوشت، نان و انواع مخلفات بخشی از هزینههای متغیر شما برای این محصول هستند.
۴- درآمد
درآمد عبارت است از میزان پولی که از فروش محصولات یا خدمات خود و قبل از کسر هزینهها به دست میآورید. این فرمول ساده به شما کمک میکند درآمد خود را محاسبه کنید:
تعداد واحد فروختهشده × قیمت هر واحد = درآمد
از درآمد برای محاسبه سود استفاده میشود و سود یک کسبوکار برابر است با درآمد منهای هزینه کل.
۵- حاشیه فروش
حاشیه فروش یک محصول به شما میگوید هر واحد فروختهشده چقدر به درآمد کلی شما کمک میکند. محصولات با حاشیه فروش بالا تأثیر مثبتی بر رشد شرکت شما دارند. حاشیه فروش به کمک فرمول زیر قابل محاسبه است:
هزینه متغیر به ازای هر واحد – قیمت فروش هر واحد = حاشیه فروش هر واحد
شما باید به دنبال دستیابی به حاشیه فروش بالا به ازای هر واحد باشید. اگر حاشیه فروش مثبت بالایی برای یک محصول خاص دارید، این محصول سهم عمدهای در حاشیه سود شما دارد. به همین صورت اگر محصول خاصی حاشیه فروش کم یا منفی داشته باشد، آن محصول به افزایش درآمد کل کمک نمیکند، یا حتی بدتر، سرمایه شرکت برای تولید آن از دست میرود.
۶- نرخ حاشیه فروش
تفاوت نرخ حاشیه فروش با حاشیه فروش در بیان درصدی به جای بیان قیمتی است. با تقسیم حاشیه فروش هر واحد بر قیمت فروش هر واحد میتوانید این نرخ را به دست آورید.
قیمت فروش هر واحد ÷ حاشیه فروش هر واحد = نرخ حاشیه فروش
دانستن این نرخ در پاسخ دادن به سوالاتی مانند «چند درصد از قیمت فروش این واحد در افزایش درآمد من نقش مثبت و مستقیم دارد؟» کمک میکند.
فرمول محاسبه نقطه سر به سر
فرمولهایی که در این بخش برای تحلیل نقطه سر به سر بیان میکنیم، میتوانند در تصمیمگیری برای سرمایهگذاری روی یک ایده جدید یا بهینهسازی شیوههای فعلی کسبوکار به شما کمک کنند. شما میتوانید از آنها برای سنجش استراتژیهای قیمتگذاری و یافتن فرصتهایی برای افزایش درآمد و کاهش هزینهها استفاده کنید.
حاشیه فروش هر واحد ÷ هزینههای متغیر = نقطه سر به سر به ازای هر واحد
نقطه سر به سر به ازای هر واحد به شما میگوید دقیقا چند واحد باید بفروشید تا سود حاصل شود. اگر بتوانید بیش از این تعداد بفروشید، به سود خواهید رسید و در مقابل اگر نتوانید میزان محصولات یا خدمات کافی برای دستیابی به این نقطه بفروشید، کسبوکار شما ضرر خواهد کرد.
اگر به جای حاشیه فروش هر واحد، از مفهوم اصلی آن استفاده کنید به این فرمول میرسید:
(هزینه متغیر هر واحد – قیمت فروش هر واحد) ÷ هزینههای متغیر = نقطه سر به سر به ازای هر واحد
اگر بخواهید نقطه سر به سر کسبوکار را بر مبنای واحد پولی (مثلا ریال) بدانید، باید قیمت ریالی فروش هر واحد را در نقطه سر به سر به ازای واحد ضرب کنید. این محاسبه در قیمتگذاری و تغییر قیمت به شما کمک میکند.