از اعتماد خوب شما بسیار سپاسگزاریم

امروزه در سازمانها و شرکتهای جهانی مدیران تمایل پیدا میکنند که در کناربرند شرکتی، برند محصول و برند سازمانی بتوانند برند خود و در واقع آن جوهرهی ارزشمندی که در خود دارند و به واسطه آن میتوانند خود را مطرح کنند، را به دیگران معرفی کنند. به طور مثال: زبانی که صحبت میکنید، نحوهی لباس پوشیدنتان، موسیقیای که دوست دارید و شیوهای که برای انجام دادن کارها استفاده میکنید می تواند درواقع برند شخصی شما باشد. پس میتوان خلاصه وچکیده اصیل برند شخصی را اینطور گفت که همه انسانها باید خود را مثل یک شرکت ببینند و درواقع خود را شایسته و بایسته شرکت بودن ببینند. اینکه مردم در مورد چه فکر میکنند و چه تصوری دارند، پرستیژ بیرونی ما چیست و بتوانیم آن تصویری که از ما میبینند را مدیریت کنیم. در پرسونال برندینگ باید به مهمترین مسئلهای که تمرکز کنیم ارتقای خودمان است.
برند از واژهای اسکاندیناوی تحت عنوان Brander (به معنای داغ کردن یا سوزاندن) گرفته شده است.در آن زمان دامداران برای متمایز کردن دامهای خود از دیگران آنها را با مهر مشخصی داغ میکردند. و در زمان رمباستان نیز، صنعتگران محصولات خودا را از طریق امضا یا هر طریقی دیگر علامتگذاریمیکردند که این کار برای این بود که افرادی که یکبار خرید کردند قصد خرید مجدد ازآن محصول را داشته باشند راحت بتوانند دسترسی پیدا کنند.در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی بود که استفاده از برند به عنوان ابزاری برای تکامل بازاریابی رونق گرفت.
برندسازی شخصی چه مزایایی دارد؟
1.باعث تمایز ایجاد کردن بین ما و دیگران میشود. وقتی ما بتوانیم برای خودمان برند شخصی بسازیم و با این کار خود را در اذهان دیگران جای میدهیم و در یادها ماندگار باشیم مثلا امروزه که اکثر دانشجوها به سمت مدرکگرایی تمایل دارند تا مهارت محوری، پس دانشجویی موفقتر می شود که خود را نسبت به بقیه منحصر به فرد کند و با ساخت برند شخصی وارد بازار کار بهتر و حقوق ومزایای بالاتری شود.
2.برندسازی شخصی باعث ایجاد حس اعتماددر دیگران میشود مسلما افراد به فردی که میدانند کیست، چه میکند، چه اهدافی دارد، راحتتر و زودتر اعتماد میکنند تا فردی که ناشناس باشد و چیزی از او ندانند. باید از اعتماد مردم سواستفاده نکنیم و حرفمان با عملمان متفاوت باشد یعنی آنچه را که وعده دادهایم دقیقا انجام دهیم.
3.یکی از مهمترین فواید برندسازی ایجاد روابط بلندمدت با مشتریانمان است نه صرفا اینکه هدف این باشد که تعداد زیادی را به سمت خود بکشانیم و تلاشی برای حفظشان نکنیم.
مراحل راهاندازی برند شخصی چیست؟
با توجه به اینکه مردم و مخاطبان با مدلها راحتتر میتوانند ارتباط بگیرند، بهتر است که برندمان را با مدل پیش ببریم.
مرحله اول : اول شناخت خودمان، اینکه ببینییم چه تواناییها و چه ضعفهایی داریم.
- بدانیم که چه چیزی به من انگیزه میدهد.
- دیگران کدام ویژگی من را بیشتر دوست دارند؟
- برای چه فعالیتهایی انگیزه کافی ندارم؟
- کدام فعالیتها برایم خستگی ناپذیراست؟
مرحله دوم: بتوانیم محیط اطرافمان (مخاطبان، رقبا، مشتریان و جایگاهسازی) را به خوبی شناسایی کنیم.
مرحله سوم: برند و هویت برند را کاملا واضح و بدون ابهام بیان کنیم.
مرحله چهارم: بتوانیم برنامهریزی برای ارتباط داشته باشیم.
- سناریوی داستان خود را بنویسیم. یک داستان 30 تا 60 ثانیهای که معرف ما و اهدافمان و نقاط قوتمان است را برای ارائه به مشتریان آماده کنیم. مثلا چی توز با داستانسرایی خوبی که داشته همیشه در اذهان ماندگار شده است و یا همراه اول با شعار هیچکس تنها نیست مانند چیتوز جایگاهی تثبیت شده برای خود پیدا کردهاند.
مرحله پنجم: همراه با جذب بتوانیم برندمان را حفظ کنیم.
البته باید توجه کنیم که این مراحل همیشه به این ترتیب پیش نخواهد رفت و شاید بارها مجبورشویم که این مراحل را جلو و عقب برویم تا به آن هدف نهایی برسیم.

جایگاهیابی برند چگونه باید انجام بشود؟
مفهوم جایگاهیابی برند اولین بار در دهه هفتاد میلادی مطرح شد. در سال 1981 کتابی تحت عنوان جایگاهیابی: نبردی برای تسخیر ذهن شما توسط ال ریس وجک تروت مطرح شد.
در جایگاهیابی باید بدانیم که ممکن است هیچوقت نتوانیم در بالاترین سطح بایستیم ولی باید همیشه این را سرلوحه کارمان قرار بدهیم «یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت».
مثلا برند سونآپ میدانست که کوکاکولا و پپسی سردرمدار میدان نوشیدنیهای گازدار هستند و میدانست که جایگاه اول را نخواهد گرفت پس اینجاست که باید راهی برای خود بسازد یا پیدا کند پس برند خود را با این شعار ساخت «قرارنیست همه نوشیدنیها کولاباشند. در بین نوشیدنیهای گازدار غیر از کولا ما اول هستیم».
پس اگر جایگاه را یک نردبان در نظر بگیریم باید به مخاطبان خود بگوییم که: ما چه کسی نیستیم و روی کدام پله این نردبان قرار نگرفتهایم.